به جهان می ماند این دلم

جا مانده است چیزی، جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

به جهان می ماند این دلم

جا مانده است چیزی، جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

چه شد؟

من از کدام جهت رو به نیستی رفتم؟

کجا تمام شدم از عبور نیلوفر

کجا شکفتن دل اخرین نفس را زد

 

 

چراغ در کف من بود 

چگونه روشنی راه را نفهمیدم

چگونه دور شده ام از قرابت دریا

چقدر باور باران مرا نباریده است

چقدر وسعت یک خانه کوچکم کرده است 

چگونه هیچ نگفتم

چگونه تن دادم 

چگونه باخته ام ارغوان اینه را 

چقدر خالی ام از امتداد زیبایی

چقدر فاصله سنگین است

چقدر پشت دلم خالیست 

و رد پای من از سمت باغ پیدا نیست 

 

پ.ن:(و چقدر عمو خسرو اینا رو زیبا ادا می کنه)

زیبا سلام

زیبا تمام حرف دلم اینست...

من عشق را به نام تو اغاز کردم

در هر کجای عشق که هستی

............اغاز کن مرا!

؟؟؟

قضیه این یاهو مکتوب چیه؟

زمانه به مردم نادان دهد زمام امور 

تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس! 

(خواجه حافظ شیرازی)

دیر امده ای ری را! باد امد و همه رویاها را با خود برد.

ببین چقدر ترانه زیر دست و پای تو پَرپَر می‌زند این زبان صبور! 

 می‌روی آن وقت پی تصویر و تکلم کور؟  

می‌روی آن وقت هی از شب و دشته و گُل سرخ ...!؟  

خودت را به خواب آینه می‌بَری یا از شکستن آینه می‌ترسی؟  

چه عیبی دارد ساده باشی 

 چه عیبی دارد شبیه مادرت با ماه سخن بگوئی 

 یا بگوئی حالم خوب است و فکر کنی که شعر یعنی این!  

ساده باش! اصلا شعر چیست؟!  

تو باید عاشق باشی و چند حرف ساده‌ی بی‌حدود!  

تو باید بدانی که آسمان آبی نیست 

 تو باید بدانی که دستت به دامن دریا نمی‌رسد 

 باید میان دو حرف همیشه هوای فردا را دریابی.  

یا سخنِ دلپذیر یا دلِ سخن‌پذیر!  

نمی‌دانم این ترانه از کدام ستاره‌ی معصوم است 

 اما من از خَلوارِ این همه روزنامه خسته‌ام 

 از اَلْمُعْجَم این و آن خسته‌ام 

 از توازی این همه ترانه‌ی مشابه از مراثیِ ممکن، 

 از هر چه رابطه، از هر چه راز من خسته‌ام 

 از پیِ رنگ، ساختارِ سکوت و ایجازِ خشت. می‌روم آینه بکارم  

می‌روم نور بر قبر واژگان ببارانم 

 می‌روم شعری تازه،‌ زبانی تازه و زینتی تازه‌تر بیابم 

 دعا که می‌کنی شعر است  

می‌خواهم از خودمان برای خودمان ترانه بخوانم.  

آنان که باید از پیِ منِ پیاده بیایند، می‌آیند!  

دلم نهاده و خیالم آسوده است.  

(سید علی صالحی)