به جهان می ماند این دلم

جا مانده است چیزی، جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

به جهان می ماند این دلم

جا مانده است چیزی، جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

امتحان نگرفت...  

از دست ادمایی که حرف تو کلشون نمیره خسته شدم.چرا نمیتونم دهنمو باز کنمو تا میتونم لیچار بارش کنم..چرا غرور و احساس ادمایی که اصلا ازشون خوشم نمیاد برام مهمه...چرا نمیتونم بد باشم حتی با کسایی که بهم بدی می کنند 

 

افتتاحیه

گویا مثل پرنده ای حیرت زده در گنبد کبود خیالم می چرخم... 

باید بخوانم امشب........! 

 

 

 

 

سلام...........  

 امشب فرصت پیدا کردم تا وارد دنیایی که خیلی وقت بود بهش فکر می کردم و ازش فاصله گرفته بودم بشم ... 

از این بابت خوشحالم و ارزو میکنم تو این وبلاگم چیزای خوچگل بنویسم 

 

امشب سالگرد منوچهر اتشیه شاعر خوب کشورمون شعر بالا هم از اون مرحومه......امشب اومدن مجددم به دنیای وبلاگ از شنیدن صدای ایشون تو رادیو شروع شد... 

 

 به کجا می بردت باد پر شتاب این رقص 

پای بر زمین می کوبی و اواز به اسمان می رسانی تا صدای درونت را نشنوی 

تا صدای درونت را نشنوند..... 

...بد شبیه امشب اخه فردا میان ترم حسابداری دارم...هنوز هیچی نخوندم...الان مثل تماشاگرایی که منتظر گل زدن تیمشون هستند نیم خیز شدم و این  وجدانم داره هر لحظه منو از مانیتور دور تر می کنه.........تا وجدانم از دستم سکته نکرده پاشم.دوباره بر میگردم.خدا حافظ