به جهان می ماند این دلم

جا مانده است چیزی، جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

به جهان می ماند این دلم

جا مانده است چیزی، جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد

...

بهار سبز، در آشوب خشکسالی بود
شکوفه‌دارترین باغ این حوالی بود
رسید مثل نسیمی صمیم و پر برکت
شبیه مزرعه‌های عظیم شالی بود
چنان شهاب شکفت و چنان سکوت شکست
به ذهن مرده‌ی شب برق ارتجالی بود
شبیه زمزمه‌ی غیب، واقعیت داشت
ولی پرنده‌ترین هدهد خیالی بود
به باغ خواب تو مردم بهار آوردند
در آن حضور پر از مهر، جات خالی بود
همان بهار که این باغ را دگرگون کرد
شروع ابر و سرانجام خشکسالی بود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد